English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9055 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
vicarious saccifice U خودش به جای دیگران
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to bring somebody into line U زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
Other Matches
be your own worst enemy <idiom> U از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
encroachment U تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachments U تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
he pays his own money U نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
himself U خودش
itself U خودش
herself U خودش
in his own name U به اسم خودش
to his own profit U بفایده خودش
number one <idiom> U برای دل خودش
in his own hand writing U بخط خودش
herself U خود ان زن خودش را
on/upon one's head <idiom> U برای خودش
it tells its own tale U از خودش پیداست
in his own similitude U بصورت خودش
in his own name U بخاطر خودش
in his own similitude U مانند خودش
He shot himself. U او به خودش شلیک کرد.
his own car [car of his own] U خودروی خودش [مرد]
There he is in the flesh. there he is as large as life. U خودش حی وحاضر است
He is behind it . He is at the bottom of it. U زیر سر خودش است
She pressed the child to her side. U بچه را به خودش چسباند
he pays his own money U پولش را خودش میدهد
his hat cover his fanily U خودش است و کلاهش
It is her all right. U خود خودش است
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. U خودش را عقل کل می داند
Hear it in his own words. U از زبان خودش بشنوید
He fabcies himself as a writer (author). U به خیال خودش نویسنده است
The letter is in his own handwriting . U نامه بخط خودش است
It is a gain . U اینهم خودش غنیمت است
It is the work of her enemies . U کار دست خودش داد
He fouled his reputation . U گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
She looks after number one . she does herself well . نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
all his g.are swans U غازهای خودش همه غوهستند
She is the center of attraction . U آن زن همه را بسوی خودش می کشد
He lowered himself in the esteem of his friends. U خودش را از چشم دوستانش انداخت
She only thinks of her self . she is self – centered. U فقط بفکر خودش است
it pulls its weight U نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
She fabricates them. she makes them up . U اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
She was reading the book to herself. U کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
He was quite a fellow in his day. U زمانی برای خودش آدمی بود
One must uphold ones dignity. U احترام هر کسی دست خودش است
autoinoculation U تلقیح کسی با مایه بدن خودش
fricandeau U گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
autogamous U مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
He is afraid of his own shadow. ازسایه خودش می ترسد . [خیلی ترسو است.]
He forced his way thru the crowd . U بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
He went underground to avoid arrest. U او [مرد] خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
He did away with himself . U کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
primes U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He's back to his usual self. U او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it. U بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
breeze U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezing U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezes U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezed U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
prime U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
primed U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
rests U دیگران
rest U دیگران
twicer U حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> U به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it ! U شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
automatics U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatic U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
multiplication U عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
antigens U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> U یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
antigen U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
et al U مخفف و دیگران
asides U جدااز دیگران
aside U جدااز دیگران
regard for others U ملاحظه دیگران
regard for others U واهمه از دیگران
What do the others say? U دیگران چه می گویند؟
regrad for others U ملاحظه دیگران
regard for others U رعایت دیگران
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
I dare you to say it to his face. U خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
braking length U طول پارگی نخ [طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
infringement on others rights U تخطی به حقوق دیگران
to pull the strings U دیگران را الت قراردادن
prevenance U توجه باحتیاجات دیگران
mind reading U کشف افکار دیگران
spoiler U محل عیش دیگران
spoilsman U محل عیش دیگران
prepotent U نیرومندتر از دیگران غالب
infringer U متخطی به حقوق دیگران
individualizes U از دیگران جدا کردن
individualizing U از دیگران جدا کردن
individualized U از دیگران جدا کردن
individualize U از دیگران جدا کردن
individualises U از دیگران جدا کردن
individualised U از دیگران جدا کردن
to live at the expense of society U بار دیگران شدن
individualising U از دیگران جدا کردن
under one's belt <idiom> U استفاده از تجارب دیگران
draw away U دیگران را پست سرگذاشتن
as a warning to others U برای عبرت دیگران
an outrage upon justice U پایمال سازی حق دیگران
dummy U الت دست دیگران
dummies U الت دست دیگران
one-upmanship <idiom> U توانایی سر بودن از دیگران
breach U تجاوز به حقوق دیگران
breaches U تجاوز به حقوق دیگران
breached U تجاوز به حقوق دیگران
mind reader U کاشف افکار دیگران
take after <idiom> U مثل دیگران رفتارکردن
mind readers U کاشف افکار دیگران
steal one's thunder <idiom> U قاپیدن کلام دیگران
to act independently of others U کاری به کار دیگران نداشتن
Pry not into the affair of others. <proverb> U در کار دیگران مداخله مکن .
To pick other peoples brains. U از افکار دیگران استفاده کردن
To put ones nose into other peoples affairs . U درکار دیگران فضولی کردن
run away with <idiom> U سربودن ،بهتراز دیگران بودن
proportion U اندازه چیزی در برابر با دیگران
to be the odd one out <idiom> U نامشابه [دیگران در گروهی] بودن
to trespass U بحقوق دیگران تجاوز کردن
ghost-writers U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
to break the ice U دیگران شکل ابتدائی رانداشتن
splurges U ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
ghost-writer U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost writer U کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
i do not know;try the others U من نمیدانم ببینید دیگران میمانند یا نه
interlope U پادرمیان کار دیگران گذاردن
john aleay jones U جان که نام دیگران جوتراست
draw away U جلوتر از دیگران حرکت کردن
competition clause U شرط ممانعت از دخول دیگران
blazing star U هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
to i. upo other's rights U بحقوق دیگران تجاوز کردن
to mack i. about a person U در باره کسی از دیگران جویاشدن
splurge U ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurging U ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
scapegoat کسی که قربانی دیگران شود
scapegoat کسی را قربانی دیگران کردن
scapegoats U کسیکه قربانی دیگران شود
scapegoats U کسی راقربانی دیگران کردن
splurged U ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answered U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
privacy U حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
answering U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
striking off the roll U اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. U کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
fractal <adv.> <noun> O شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
you said it/you can say that again <idiom> U نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
poke U سکه زدن فضولی در کار دیگران
to interject a remark U سخنی را در میان سخن دیگران گفتن
swim against the tide/current <idiom> U کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
poked U سکه زدن فضولی در کار دیگران
sadistic U کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
peeping Tom <idiom> U کسی که به پنجره دیگران نگاه میکند
sadistically U کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
plagiarist U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarising U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarises U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarised U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarize U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizes U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizing U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
to put in a piece of work U بخشی از کار دیگران را انجام دادن
to throw one's lot U با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
oddball <idiom> U کسی که رفتارش با دیگران فرق میکند
sadist U کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد
upstaging U توجه دیگران را به خود جلب کردن
pokes U سکه زدن فضولی در کار دیگران
poking U سکه زدن فضولی در کار دیگران
copiers U مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
copier U مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
plagiary U سارق اثار ادبی و هنری دیگران
Be quiet so as not to wake the others. U ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
rain on someone's parade <idiom> U برنامه های دیگران را مختل کردن
upstages U توجه دیگران را به خود جلب کردن
spoilsport U کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
have a way with <idiom> U تحت نفوذ قرار دادن دیگران
go (someone) one better <idiom> U کاری را بهتراز دیگران انجام دادن
upstaged U توجه دیگران را به خود جلب کردن
claptrap U سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
spoilsports U کسی که عیش دیگران را منغص میکند
cool one's heels <idiom> U به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
spoilsports U کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
To lay one self open to ridicule . U خودراآلت دست ومسخره دیگران قراردادن
spoilsport U کسی که عیش دیگران را منغص میکند
plagiarized U اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
powered U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powering U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
self compiling compiler U کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
powers U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
to herd with other people U با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
self enforcing U دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
cats paw U الت دست دیگران گره پنجه گربهای
She is more culpable than the others. U او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
bohemian U که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
Schadenfreude U لذتی که شخصی از رنج کشیدن دیگران میبرد
Recent search history Forum search
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1معنی اصطلاحی nonconversation چیست؟
1she loved to have the last word.
1you are in too much of a hurry.the young lady herself is fine.
1 jenny tried to explain that Barretts had to eat,just like other people
1This is largely self-evident;
1eventually own his own sports club
1he said he was going to work in a gym, eventually own his own sports club, and he faught with his father about everyting
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com